English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4450 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
brush U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
look in on <idiom> U تماس حاصل کردن
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
de bounce U جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touches U دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch U دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
Thanks for calling back. U با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
to go through U رسیدگی کردن گذشتن از
go U گذشتن عبور کردن
goes U گذشتن عبور کردن
to go to U رعایت کردن گذشتن از
largo U حرکت ازاد واهسته
lentissimo U خیلی ملایم واهسته
gradual U شیب تدریجی واهسته
contact point U وسیله تماس نقطه اخذ تماس
thudded U صدای خفه واهسته ایجادکردن
thudding U صدای خفه واهسته ایجادکردن
thuds U صدای خفه واهسته ایجادکردن
thud U صدای خفه واهسته ایجادکردن
ring U سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
amplifying report U گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
acquire حاصل کردن
affords U حاصل کردن
affording U حاصل کردن
afforded U حاصل کردن
afford U حاصل کردن
gets U حاصل کردن
getting U حاصل کردن
get U حاصل کردن
acquiring U حاصل کردن اندوختن
sterilizing U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilised U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilizes U بی بار یا بی حاصل کردن
go to rack and ruin <idiom> U نتیجه بد حاصل کردن
sterilized U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilize U بی بار یا بی حاصل کردن
come to an agreement U توافق حاصل کردن
sheer U انحراف حاصل کردن
acquires U حاصل کردن اندوختن
sterilising U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilises U بی بار یا بی حاصل کردن
To establish( make) contact. U تماس دایر ( برقرار ) کردن
hold out <idiom> U حاصل شدن ،تقدیر کردن
do wonders <idiom> U نتیجه عالی حاصل کردن
harvests U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvest U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvested U حاصل درو کردن وبرداشتن
originated U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates U با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
touch U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touches U تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
generates U حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicates U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generate U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generated U حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicated U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicate U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generating U حاصل کردن تولید نیرو کردن
to come to an agreement U یکدل شدن توافق حاصل کردن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
lime light U روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
gets U حاصل کردن تحصیل کردن
getting U حاصل کردن تحصیل کردن
get U حاصل کردن تحصیل کردن
reversion U هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
follow up U تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
audio U ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
block the plate U موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
skate off U حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
hovercrafts U رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercraft U رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
bypassed U گذشتن
interpenetrate U از هم گذشتن
traffic U گذشتن
passes U گذشتن
trafficking U گذشتن
trafficked U گذشتن
traffics U گذشتن
passed U گذشتن
to blow over U گذشتن
pass on U در گذشتن
bypasses U گذشتن
bypass U گذشتن
bypassing U گذشتن
pass U گذشتن
intercross U از هم گذشتن
to pass a way U گذشتن
overpass U گذشتن از
elapsing U گذشتن
to go by U گذشتن
elapses U گذشتن
cross U گذشتن
crosses U گذشتن
crosser U گذشتن
forbear U گذشتن از
traverse U گذشتن از
overpasses U گذشتن از
traversed U گذشتن از
crossest U گذشتن
forbears U گذشتن از
get through U گذشتن از
to run on U گذشتن
traversing U گذشتن از
elapse U گذشتن
to pass on U گذشتن
go by U گذشتن
go over U گذشتن
blow over U گذشتن
traverses U گذشتن از
traject U از مسیربخصوصی گذشتن
overdue U گذشتن موعد
sweep U بسرعت گذشتن از
to go over U گذشتن گذرکردن
overridden U سواره گذشتن از
overslaugh U نادیده گذشتن
overrode U سواره گذشتن از
to pass off U برگذارشدن گذشتن
overrides U سواره گذشتن از
fleets U بسرعت گذشتن
fleet U بسرعت گذشتن
override U سواره گذشتن از
filrate U از صافی گذشتن
overgo U رسیدن به گذشتن
lapseof centuries U مروریا گذشتن قرنها
get over U ازروی چیزی گذشتن
to slice the air U هواراشکافتن وازان گذشتن
to rush a stream U از نهری تند گذشتن
exceed the deadline U گذشتن از مهلت مقرر
overleap U جستن از روی نادیده گذشتن از
Passover U گذشتن از پشت موج سواردیگر
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
pass shooting U شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
to put somebody in a backwater U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
reeve U ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
toll thorough U وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
after bottom center U تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center U تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
ding U تماس
contacted U تماس
tangent U تماس
impinging U تماس
tangents U تماس
contact U تماس
line of contact U خط تماس
contacts U تماس
impact U تماس
contingence U تماس
tangency U تماس
contacting U تماس
taction U تماس
contact line U خط تماس
impacts U تماس
croquet U بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
upshot U حاصل
barren <adj.> U بی حاصل
yielded U حاصل
resumes U حاصل
yields U حاصل
yield U حاصل
payoff U حاصل
payoffs U حاصل
outgrwth U حاصل
infertile U بی حاصل
unfruitful U بی حاصل
resume U حاصل
unutilized U بی حاصل
nonproductive U بی حاصل
fruitage U حاصل
resuming U حاصل
resumed U حاصل
product U حاصل
deserted <adj.> U بی حاصل
blasted [uninhabitable] <adj.> U بی حاصل
result U حاصل
bleak <adj.> U بی حاصل
products U حاصل
desolate <adj.> U بی حاصل
resulting U حاصل
adnate U حاصل
outcomes U حاصل
resulted U حاصل
outgrowth U حاصل
outcome U حاصل
perquisites U حاصل
perquisite U حاصل
byes U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
bye U صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
contact area U سطح تماس
contact diameter U قطر تماس
going on U نزدیکی تماس
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1ترجمه ی stirling numberبه انگلیسی؟
1rite de passage
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com